کد مطلب:77751 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:118

نامه 028-در پاسخ معاویه











و من كتاب له علیه السلام

الی معاویه جوابا و هو من محاسن الكتب.

یعنی و از مكتوب امیرالمومنین علیه السلام است به سوی معاویه از جهت جواب مكتوب او. و این مكتوب از خوبهای مكتوب است.

«اما بعد، فقد اتانی كتابك تذكر فیه اصطفاء الله تعالی محمدا صلی الله علیه و آله لدینه و تاییده ایاه بمن ایده من اصحابه، فلقد خبا لنا الدهر منك عجبا اذ طفقت تخبرنا ببلاء الله عندنا و نعمته علینا فی نبینا، فكنت فی ذلك كناقل التمر الی هجر، او داعی مسدده الی النضال. و زعمت ان افضل الناس فی الاسلام فلان و فلان، فذكرت امرا ان تم اعتزلك كله و ان نقص لم یلحقك ثلمه و ما انت و الفاضل و المفضول و السائس و المسوس و ما للطلقاء و ابناء الطلقاء و التمییز بین المهاجرین الاولین و ترتیب درجاتهم و تعریف طبقاتهم! هیهات لقد حن قدح لیس منها و طفق یحكم فیها من علیه الحكم لها.»

یعنی اما بعد از حمد خدا و نعت رسول خدا، صلی الله علیه و آله، پس به تحقیق كه رسید به من مكتوب تو كه ذكر می كردی تو در آن برگزیدن خدای تعالی محمد، صلی الله علیه و آله، را از برای دین خود و قوت دادن به كسانی كه قوت داد او را به ایشان از مصاحبان او، پس به تحقیق كه پنهان داشت زمانه از برای ما تعجب كردن از تو را، در وقتی كه گردیدی كه خبر بدهی ما را به احسان خدا در نزد ما و نعمت خدا بر ما در شان پیغمبر ما. پس بودی تو در این خبر دادن مانند نقل كننده ی خرما به سوی بلد هجر كه دهی است بسیار نخلستان كه از آنجا خرما به ولایات می برند. یا مانند شخص خواننده ی استاد تیراندازی خود را به سوی تیراندازی. و گمان كرده ای كه فاضل ترین در اسلام فلان كس و فلان كس است كه خلیفه ی

[صفحه 1061]

اول و دوم باشد. پس مذكور ساختی امری را كه اگر تمام و صحیح باشد، دور است از تو جمیع منفعت آن، زیرا كه تو را از فضیلت ایشان فضیلتی حاصل نخواهد شد بالبدیهه و اگر ناتمام و غیرصحیح باشد، ملحق به تو نخواهد گشت رخنه شدن او و نقصی عائد تو نشود از آن و چه كار است تو را با فضیلت دارنده و با فضیلت داشته شده و سیاست و حكومت دارنده و سیاست و حكومت داشته شده، یعنی به چه كار تو خواهد آمد فاضل و مفضول بودن و حاكم و محكوم بودن آن اشخاص و چه چیز حاصل است از برای آزادشدگان از اسیری و پسران آزادشدگان، با تمیز دادن میانه ی مهاجران پیشینیان كه هجرت كنندگان از مكه به مدینه باشند و تعیین مراتب درجات قدر و منزلت ایشان و شناسانیدن طبقات ایشان، چه بسیار دور است مطلب تو از تو، هر آینه صدا كرد تیری كه نبود از تیرهای قمارباختن و شروع كرد كه حكم كند در میان درجات و طبقات مهاجران كسی كه بود حكم بر او از برای ایشان.

«الا تربع ایها الانسان علی ظلعك و تعرف قصور ذرعك و تتاخر حیث اخرك القدر، فما علیك غلبه المغلوب و لا لك ظفر الظافر، فانك لذهاب فی التیه، رواغ عن القصد. الا تری غیر مخبر لك، لكن بنعمه الله احدث ان قوما استشهدوا فی سبیل الله من المهاجرین و لكل فضل حتی اذا استشهد شهیدنا، قیل سید الشهداء و خصه رسول الله صلی الله علیه و آله بسبعین تكبیره عند صلاته علیه، او لاتری ان قوما قطعت ایدیهم فی سبیل الله-و لكل فضل-حتی اذا فعل بواحدنا كما فعل بواحدهم، قیل الطیار فی الجنه و ذوالجناحین و لو لا ما نهی الله عنه من تزكیه المرء نفسه، لذكر ذاكر فضائل جمه تعرفها قلوب المومنین و لا تمجها آذان السامعین.»

یعنی آیا وا نمی ایستی ای انسان بر لنگ بودن تو، یعنی به رسیدن به درجه ی مهاجرین و نه می شناسی كوتاهی بازوی تو را، یعنی نقصان قوت تو را و واپس نمی روی تو به جایی كه واپس داشته است تو را قدر و مرتبه ی تو، پس نیست بر تو ضرر مغلوب شدن مغلوب شده و نیست از برای تو منفعت ظفر یافتن ظفر یابنده، پس به تحقیق كه تو بسیار رونده ای در بیابان گمراهی و منحرف شونده از وسط راه. آیا نمی بینی تو غیر از خبر دهنده ی به تو را؟ لكن من خبر می دهم نعمت خدا را كه به تحقیق بودند جماعتی كه شهید

[صفحه 1062]

گردیدند در راه خدا از مهاجران و برای هر یك از ایشان فضیلت و درجه ی بزرگی است، تا اینكه در وقتی كه شهید كردند شهید ما را كه حمزه عم او باشد، گفته شد، یعنی پیغمبر گفت او را سید و بزرگ شهیدان و مختص او گردانید رسول خدا، صلی الله علیه و آله، هفتاد الله اكبر گفتن را در وقت نماز كردن پیغمبر صلی الله علیه و آله بر او. آیا نمی بینی جماعتی را كه بریده شده بود دستهای ایشان در راه خدا؟ و از برای هر یك از ایشان فضیلت بزرگی است تا اینكه در وقتی كه كرده شد به یكی از ما كه جعفر برادر او باشد، مثل آن چیزی كه كرده شد به یكی از ایشان، گفته شد یعنی پیغمبر، صلی الله علیه و آله، گفت كه او است پروازكننده ی در بهشت و اوست صاحب دو پر و اگر نبود چیزی كه نهی كرده است خدا از آن، از به پاكی ستودن مردم نفس خود را، هر آینه مذكور كرد ذكر كننده كه نفس نفیس علیه السلام باشد، فضیلتهای بسیار را كه می شناسد و تصدیق می كند آنها را دلهای مومنان. و دور نمی اندازند آنها را و می شنوند و قبول می كنند گوشهای شنوندگان.

«فدع عنك من مالت به الرمیه، فانا صنائع ربنا و الناس بعد صنائع لنا، لم یمنعنا قدیم عزنا و عادی طولنا علی قومك ان خلطناكم بانفسنا، فنكحنا و انكحنا فعل الاكفاء و لستم هناك و انی یكون ذلك كذلك و منا النبی و منكم المكذب و منا اسد الله و منكم اسد الاحلاف و منا سیدا شباب اهل الجنه و منكم صبیه النار و منا خیر نساء العالمین و منكم حماله الحطب، فی كثیر مما لنا و علیكم.»

یعنی واگذار از تو خصلت كسی را كه میل داده است او را از حق به سوی باطل تیر خورده و صید شده ی شیطان، كه خلفای جور و متابعان ایشان باشند، پس به تحقیق كه ما ساخته شدگان و كامل شدگان پروردگار مائیم، یعنی بی واسطه ی بشری و مردمان ساخته شدگان و كامل شدگان ما باشند، یعنی به هدایت ما ساخته می شوند و كامل می گردند. منع نكرده است ما را عزت و غلبه ی همیشگی ما و طول و قوت عادتی ما بر طایفه ی شما از اینكه مخلوط گردانیدیم ما به شما نفسهای ما را، پس زن از شما گرفتیم و زن به شما دادیم، مانند كردار اقران و همسران و حال آنكه نیستید در مرتبه ی همسری با

[صفحه 1063]

ما و چگونه می شود آن همسر بودن شما با ما و حال آنكه از ما است پیغمبر، صلی الله علیه و آله و از شما است ابوجهل تكذیب كننده ی پیغمبر صلی الله علیه و آله و از ما است اسدالله كه نفس نفیس، علیه السلام باشد كه از وحی خدا ملقب به این لقب گشت و از شما است اسد بن عبد العزی رفیق قسم خواران محاربه ی با ولی خدا و از ما است دو سید جوانان اهل بهشت كه حسنین علیهماالسلام باشند و از شما اطفال آتش جهنم، چنانكه پیغمبر صلی الله علیه و آله، گفتند به عتبه بن ابی معیط كه از برای تو و اولاد تو است آتش جهنم و از ما است فاطمه ی زهراء بهترین زنان عالمیان و از شما است دختر حرب خواهر ابوسفیان كه هیمه كش باشد و آنچه مذكور شد در بسیار از چیزهایی است كه در مدح و منقبت ما است و بر مذمت و ملامت شما.

«فاسلامنا ما قد سمع و جاهلیتكم لاتدفع و كتاب الله یجمع لنا ما شذ عنا و هو قوله: (و اولوالارحام بعضهم اولی ببعض فی كتاب الله) و قوله تعالی: (ان اولی الناس بابراهیم للذین اتبعوه و هذا النبی و الذین آمنوا و الله ولی المومنین) فنحن مره اولی بالقرابه و تاره اولی بالطاعه و لما احتج المهاجرون علی الانصار یوم السقیفه برسول الله صلی الله علیه و آله، فلجوا علیهم، فان یكن الفلج به فالحق لنا دونكم و ان یكن بغیره فالانصار علی دعواهم.»

یعنی پس اسلام ما چیزی است كه گوشزد همه كس گشته است و جاهلیت و كفر شما چیزی است كه دفع و انكار نشده است و حال آنكه كتاب خدا كه قرآن باشد جمع می كند از برای ما آنچه را كه بیرون شد از دست ما از خلاف و آن كتاب الله قول خدا است كه «صاحبان قرابت و خویشیها سزاوارترند بعضی از ایشان به بعضی در كتاب خدا» یعنی در حكم خدا و قرارداد خدا اولی باشند در میراث بردن و قول خدای تعالی است كه «به تحقیق كه سزاوارترین مردمان به ابراهیم هر آینه آن چنان كسانی باشند كه متابعت او كرده اند و متابعت این پیغمبر كرده اند و آنچنان كسانی كه ایمان آورده اند و خدای تعالی ناصر مومنان است». پس ما یك دفعه اولی باشیم از دیگران به سبب قرابت و خویشی به پیغمبر صلی الله علیه و آله و دفعه ی دیگر به سبب اطاعت كردن او و در زمانی كه حجت و دلیل گفتند مهاجران بر افضلیت خود بر انصار، در روز سقیفه ی بنی ساعده به قرابت رسول

[صفحه 1064]

خدا صلی الله علیه و آله، نظر به حدیث «الائمه من قریش» و غلبه كردند بر انصار كه می گفتند از ما نیز امامی باشد، پس اگر باشد غلبه ی ایشان به قرب به پیغمبر صلی الله علیه و آله، پس حق خلافت از برای ما باشد، زیرا كه ما اقرب باشیم به پیغمبر صلی الله علیه و آله از همه كس و اگر باشد غلبه ی ایشان به سبب غیر قرابت، پس بایست انصار ثابت باشند بر دعوای خود كه از ایشان نیز باید امامی باشد و مغلوب مهاجران نشوند و حال آنكه مغلوب شدند. پس معلوم شد كه سبب غلبه كردن مهاجران و اذعان كردن انصار، قرابت به پیغمبر باشد به اتفاق مهاجر و انصار و نظر به نص مذكور، پس نظر به اتفاق و نص، ما اولی باشیم به امامت و خلافت.

«و زعمت انی لكل الخلفاء حسدت و علی كلهم بغیت، فان یكن ذلك كذلك، فلیس الجنایه علیك، فیكون العذر الیك، «و تلك شكاه ظاهر عنك عارها.» و قلت انی كنت اقادكما یقاد الجمل المخشوش حتی ابایع و لعمر الله لقد اردت ان تذم فمدحت و ان تفضح فافتضحت. و ما علی المسلم من غضاضه فی ان یكون مظلوما، ما لم یكن شاكا فی دینه و لامرتابا بیقینه! و هذه حجتی الی غیرك قصدها و لكنی اطلقت لك منها بقدر ما سنح من ذكرها.»

یعنی و گمان كردی تو كه من بر جمیع خلفا حسد بردم و بر جمیع ایشان طغیان و سركشی كردم، پس اگر باشد امر چنانكه گفتی، پس نیست جنایت و بازخواست آن لازم بر تو و تو را عرضه ی بازخواست كردن از من نیست تا اینكه متحقق گردد و گفته شود عذر آن به سوی تو، «و حال آنكه آن شكایتی است كه از تو دور و زائل است عیب كردن آن شكایت»، به تقریب عدم قابلیت تو و مصرع اول این فرد از شعر این است. «و عیرها الواشون انی احبها» یعنی توبیخ و سرزنش كردند معشوقه را بدگویان كه من دوست می دارم او را و عیب این شكایت بدگو از او زائل است، زیرا كه قابلیت عیب كردن را ندارد. و گفتی تو كه به تحقیق من بودم كه كشیده می شدم از برای بیعت كردن چنانكه كشیده می شود شتر مهار كرده شده از برای رام كردن جبرا و كرها، تا اینكه بیعت كردم با خلیفه ی اول. و سوگند به حیات خدا كه هر آینه اراده كردی كه مذمت كنی پس مدح كردی و اینكه رسوا كنی پس رسوا شدی، زیرا كه اقرار كردی كه من به اكراه و اجبار و به ظلم

[صفحه 1065]

و ستم بیعت كردم، پس اهل بیت پیغمبر، صلی الله علیه و آله، تمامی مظلوم و ستم رسیده بودند به این ظلم و ستم بر من. پس متحقق نشد اجماع بر آن بیعت و چنان بیعت با ظلم و ستمی البته خلاف حق و منكر آن حق خواهد بود. پس طعن زدی بر خلافت و مستحق مذمت گشتی و خود را و ایشان را مفتضح و رسوا ساختی و به تقریب مظلوم شدن من مرا مدح كردی و نیست بر مسلم ذلت و نقصی در اینكه باشد مظلوم، مادامی كه نباشد شك كننده در دین خود و نه شبهه داشته شده در یقین خود. و این است حجت و برهان و حقیت من كه مقصود از آن غیر تو است از خلفائی كه ادعای اجماع و حقیت خود كردند، نه تو كه بالبدیهه و بی شك ادعای خلاف تو خلاف حق و باطل است و محتاج به حجت و دلیل نیست و لكن من اظهار كردم از برای تو از آن حجت به قدری كه به خاطر گذشت از ذكر كردن آن.

«ثم ذكرت ما كان من امری و امر عثمان، فلك ان تجاب عن هذه لرحمك منه فاینا كان اعدی له و اهدی الی مقاتله؟ امن بذل له نصرته فاستقعده و استكفه، ام من استنصره فتراخی عنه و بث المنون الیه، حتی اتی قدره علیه؟ كلا و الله (لقد علم الله المعوقین منكم و القائلین لاخوانهم: هلم الینا و لا یاتون الباس الا قلیلا) و ما كنت اعتذر من انی كنت انقم علیه احداثا، فان كان الذنب الیه ارشادی و هدایتی له فرب ملوم لاذنب له (و قد یستفید الظنه المتنصح)، (و ما اردت الا الاصلاح ما استطعت و ما توفیقی الا بالله علیه توكلت).»

یعنی پس مذكور كردی آنچه را كه بود از امر من با امر عثمان، پس سزاوار است از برای تو كه جواب داده شوی از آن شبهه، از جهت قرابت و خویشی تو با او در بنی امیه بودن، پس جواب این است كه آیا كدام یك از ما ستم كننده تریم بر او و راه نماینده تریم به سوی قتل او؟ آیا كسی كه بخشید از برای او نصرت و یاری خود را كه من باشم در هنگام محاصره ی او و اظهار كرد به او یاری كردن خود را و او در جواب گفت كه من محتاج

[صفحه 1066]

نیستم به نصرت و امداد تو، ولكن بنشین بر جای خود و بازدار نفس تو را از ایذاء من، پس طلب كرد عثمان قعود از مقاتله ی او را و كف و بازایستادن او را ؟ و یا كسی كه عثمان طلب كرد از او نصرت و یاری را و درخواست كرد از او، كه تو باشی، امداد اهل شام را، پس به تاخیر انداخت و مماطله و مساهله كرد نصرت و یاری او را و منتشر و پهن كرد حوادث روزگار را به سوی او، تا این كه رسید اجل مقدر او بر او؟ و شكی نیست كه شخص ثانی كه تو باشی ستم كننده تر خواهد بود بر او از اول كه من باشم، حاشا كه مساوی باشند این دو كس! سوگند به خدا كه «به تحقیق دانسته است خدا مانع شوندگان نصرت را و گویندگان مر برادران و یاران خود را كه بیایید به سوی ما و اتیان مكنید به شدت و سختی مگر از روی كراهت و بی رغبت بودن آن» و مانع شونده تر بودی و نبوده ام من كه عذر بخواهم از اینكه بودم كه عیب می كردم بر عثمان بدعتهای او را. پس باشد گناه من نسبت به او ارشاد و هدایت كردن من او را، پس چه بسیار ملامت كرده شده ای است كه گناهی بر او نیست. «و گاهی كسب تهمت می كند كسی كه بسیار نصیحت كننده است.»، «و اراده نكردم من مگر اصلاح كار او را به قدری كه قدرت و توانایی داشتم و نیست توفیق اصلاح و هدایت از برای من مگر از جانب خدا. بر او توكل كرده ام در همه كارها.»

«و ذكرت انه لیس لی و لاصحابی عندك الا السیف و لقد اضحكت بعد استعبار! متی الفیت بنوعبدالمطلب عن الاعداء ناكلین و بالسیوف مخوفین؟! «فلبث قلیلا یلحق الهیجا حمل» فسیطلبك من تطلب و یقرب منك ما تستعبد و انا مرقل نحوك فی جحفل من المهاجرین و الانصار و التابعین باحسان، شدید زحامهم ساطع قتامهم، متسربلین سرابیل الموت، احب اللقاء الیهم لقاء ربهم، قد صحبتهم ذریه بدریه و سیوف هاشمیه، قد عرفت مواقع نصالها فی اخیك و خالك و جدك و اهلك «و ما هی من الظالمین ببعید».

یعنی و مذكور ساختی تو كه نیست از برای من و اصحاب من در نزد تو مگر شمشیر،

[صفحه 1067]

و هر آینه به تحقیق كه خنداندی از این سخن شنوندگان را به سبب تعجب كردن از تو بعد از گریانیدن از گفتار ناهنجار تو! در چه زمان یافته شدند پسران عبدالمطلب از دشمنان نكول كنندگان و روگردانندگان و به شمشیرها ترسندگان؟ «پس درنگ كن اندك زمانی كه درمی یابد جنگ را حمل» نام شجاع. پس زود باشد كه طلب كند تو را به جنگ كسی كه تو طلبكار اویی و نزدیك است به تو چیزی كه تو دور می شماری آن را و من شتابنده ام به جانب تو با سپاه بسیاری از مهاجران و انصار و تابع و لازم شوندگان احسان، در حالتی كه شدید است انبوهی ایشان و مرتفع و بلند است غبار ایشان. پوشیده اند لباسهای مرگ و قتال را، دوست ترین ملاقات به سوی ایشان ملاقات رحمت پروردگار ایشان است، به تحقیق كه همراهان ایشان باشند اولاد شجاعان جنگ بدر و شمشیرهای بنی هاشم، به تحقیق كه شناخته ای تو جای واقع شدن تیزی آن شمشیرها را در برادر تو حنظله و در خال تو ولید و در جد تو عتبه و در اهل تو، «و نیست آن شمشیر دور از ستمكاران».

[صفحه 1068]


صفحه 1061، 1062، 1063، 1064، 1065، 1066، 1067، 1068.